کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و مرثیۀ حضرت ام کلثوم سلام الله علیها

شاعر : جواد کلهر     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن     قالب شعر : غزل    

دیار عشق و جنون پُر ز آه مظلوم است            روایت غمشان صد کتاب منظوم است

هر آنچه کـربـبلا بر سر حـسـین آورد            حـکـایت دل پـر خـون اُمِّ کـلـثـوم است


شریعـه بسـتـه شد و آب شد دگر نایاب            علی اصغر شیرخوار از چه محکوم است

یکی فتاده به هامون ز خاک و خون غلطان            یکی اسیر و پریشان،  ز یار محروم است

اگـر چه زیـنـب ثـانـی بود ولی او هـم            همیشه در کـنف ظل چهار معصوم است

نصیب زینب و تو شد فراغ و خون جگری            گواه صبـر شـمـا ذات حَیّ قـیّـوم است

تو دخت شیر خدایی تو شیر زن هستی            عـنـاد با اسـد الله چـقـدر مـرسـوم است

تو خطبه خواندی اگر در رثای مظلومان            کلام نافـذ تو هم به گریه مخـتـوم است

به شام و کوفه اسیران حـقـیر گـردیدند            چـقـدر شام بلا نامبـارک و شـوم است

کسی که نـسـبت پـیـوند با حـرامـی داد            نفاق و دشمنی او هـمیشه معـلـوم است

نگـشـته بـوتـۀ خاری هـنـوز لایـق گـل            نصیب هرزه فقط میوه‌های زَقّوم است

تو و سکینه به باب الصغـیر سوریه‌اید            مـزارتان حـرم دو فـقـیـد مغـموم است

تو عین صبر جمیلی تو زین اَب هستی            که حسرت تو فقط بوسه‌ای ز حلقوم است

: امتیاز
نقد و بررسی

با توجه به اینکه تصریح بر شش ماهه بودن در کتب تاریخی متقدم و معتبر نیامده است و این موضوع برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ذخیرة الدارین آمده است بیت زیر تغییر داده شد. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

شریعـه بسـتـه شد و آب شد دگر نایاب            علی اصغر شش ماه از چه محکوم است

مدح و مرثیۀ حضرت ام کلثوم سلام الله علیها

شاعر : محسن صرامی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

از روز اوّل در کـنـار خـواهـرش بود            آئـیـنـه‌دار حُـسن و صبـر مـادرش بود

با روضه‌های مـادر خود گریه می‌کرد            هــمــراه بـابــا تــا وداع آخــرش بــود


پاره جگـرهای حسن را دیـد در تـشت            او مـادرانه هر کجـا دور و بـرش بود

از مکه زد بیرون به هـمراه حسیـنـش            تا کـربـلا مـردانه جـزو لـشگـرش بود

یک غصه در دل داشت قـربانی ندارد            این غـم شـبـیـه درد، داغ دیگـرش بود

بـاب الـحـوائـج گـفـت من قـربـانی تـو            او مثل عبدی کربلا در محضرش بود

سقا که پـرپـر شد قـدش یکباره خم شد            در هـر نـفـس یاد عـزیـز پرپـرش بود

اُمُّ الــبــکـا شُــد اُمِّ کـلــثــوم از غــم او            تـنها انـیـس حـضرتش چـشم ترش بود

شش ماه بعد از کربلا از غصه دق کرد            بـانـو شـهــیــد روضـۀ آب آورش بـود

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت ام کلثوم سلام الله علیها

شاعر : مجتبی خرسندی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

از اینکه دختر شیر است و خواهر شیر است            بدیهی است بیانـش شبیه شمـشیر است

برای شیرزن عصر خود شدن کافی‌ست            همین که خون علی در رگش سرازیر است


ظهور دیگری از فـاطمه ست وقتی که            مقـابـلـش همۀ فـتـنـه‌ها زمین گـیر است

محـال بوده که با کـفـر هـمنـشـین باشد            کـسـی که آیـنـۀ آیـه‌هـای تطهـیـر است

اگـر اسـیـر خـطـابـش کـنـم زبـانـم لال            که شیر شیر بماند اگر به زنجیر است

هزار داغ به جانش نشست در یک روز            عجیب نیست اگر در جوانی‌اش پیر است

برای از نفس افـتادنش همین کافی ست            که روبروش سری روی نیزه تصویر است

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت ام کلثوم سلام الله علیها

شاعر : محمدجواد پرچمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

اگر‌ که از جـلواتش نقـاب بر می‌داشت            از آن حقیقت نوری حجاب بر می‌داشت
بدون شک همگان را پیـمبری می‌کرد            اگر‌ زمان هـبوطش کتاب بر می‌داشت


غبار از سر سجاده‌اش که بر میخواست            سـتـاره از قـدمش آفـتـاب بر می‌داشت
حسین بود سـراپـا، حَـسن ز پـا تـا سر            حسینی و حسنی بین قاب بر می‌داشت
بـنا به حـلـم خـدایی بنای گـریه نداشت            که کوفه را ز‌ همان‌ گریه آب بر می‌داشت
نخست زینب و بعداً حسین مکتوم است            شـرافـت عـلـویه است اُمّ کـلـثـوم است

: امتیاز

مدح و وفات حضرت اُمّ کلثوم سلام الله علیها

شاعر : یوسف رحیمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : رباعی

در عـلـم و فـضیلت و ادب دریـایی            در عـفّـت و صبـر و عـلـم بی‌همتایی

سـجــادۀ تـو شـمــیــم کــوثــر دارد            تــو آیــنــۀ ‌حــقــیــقــی زهـــرایــی


**********************

ای روح زلال! نــور کـوثـر داری            تو عـطـر گـل یـاس پـیـمـبـر داری

در حجـب و حـیـا آیـنـۀ فـاطـمـه‌ای            در وقت خـطابه شور حـیـدر داری

**********************

ای پشت و پـنـاه قافـله، چون زینب            هـمـراز نـمـاز نـافـلـه، چون زینب

در شـام نـیــفـتـاده‌ای از پـا، بــانــو            یک لحظه در این مقابله چون زینب

**********************

هر چند که بی‌صبر و قـراری بانو            هر چـنـد غـریب و داغـداری بانـو

در کـوفـۀ بـی‌کـسی و شـام غـربت            چـون کـوه وقــار اسـتـواری بــانـو

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی تغییر داده شد زیرا عصمت مختص ائمه است

در عـلـم و فـضیلت و ادب دریـایی            در عصمت و صبر و علم بی‌همتایی

مدح و وفات حضرت اُمّ کلثوم سلام الله علیها

شاعر : مجتبی خرسندی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

از اینکه دختر اسدالله و خواهر شیر است           بدیهی است بیانش شبیه شمـشیر است

برای شیرزنِ عصر خود شدن کافی ست           همینکه خون علی در رگش سرازیر است


ظهور دیگری از فاطمه ست وقتی که           مقـابـلش هـمۀ فـتـنه‌ها زمین گیر است

شبیه خواهر خود بی معلم عالمه است           که خود معلم فقه و بیان و تفسیر است

نعـوذُ بـا لله اگر همنـشـین رجـس شود           چـرا که آیـنـه آیـه‌های تـطـهـیـر است

به سربـلنـدی او لطمه‌ای نخـواهـد زد           سلاح اهل زنا گرچه طعن و تحقیر است

کجاست جرأت پرتاب تا غضب کرده است؟           گرفتم اینکه به دستان دشمنش تیر است

اگـر اسیـر خـطابـش کـنم، زبـانـم لال           که شیر؛ شیر بماند اگر به زنجیر است

هزار داغ به جانش نشست در یک روز           عجیب نیست اگر در جوانی‌اش پیر است

برای از نفس افـتادنـش همین بس بود           که روبروش سری روی نیزه تصویر است
گشاد کار دو عالم به یک اشارت اوست           که چشم عالم و آدم به دست او خیره است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

از اینکه دخترشیر است وخواهر شیر است           بدیهی است بیانش شبیه شمـشیر است

مدح و وفات حضرت اُمّ کلثوم سلام الله علیها

شاعر : سید حجت بحرالعلومی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

منم که شعـله کشد هُـرم آفـتاب از من            گلم، که مانده پس از کربلا گلاب از من

غـریـب صـفـحـۀ تـاریـخ اُمِّ کـلـثـومـم            که قول صبر گرفته ابو تـراب از من


منم هـمان که نگـاهـم به علـقـمه افـتاد            گـرفـت تا که رقـیـه سـراغ آب از من

خدا نخواست که رفع عطش شود گرچه            همیشه بوده دعـاهای مستجاب از من

سپـرده بود به من طفـل تـشنۀ خود را            نخواست گرچه علی را دگر رباب از من

بـساط شعـلـۀ آتش به خـیـمـه‌ها افـتـاد            چنانکه سوخت در آتش دل کباب از من

نرفت چادرم از سر اگر که سر می‌رفت            فـلک به یاد ندارد رود حجـاب از من

بـرای ایـنکه بـبـنـدد دخـیـل بر دسـتـم            هـزار مرتـبه منّت کـشد طناب از من

شبـیه فـاطـمه‌ام، مثل حـیـدرم، شـیـرم            یزید کـافـر اگر می‌بـرد حساب از من

خـرابه شد ز من آباد و کاخ کـفـر اما            به خطبه‌های علی وار شد خراب از من

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت ام کلثوم سلام الله علیها

شاعر : مهدی مقیمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مربع ترکیب

وقتی که عالم با وجودت آبـرو داشت            باید بـرای بُـردن نـامت وضـو داشت

بیت علی یک عمر با تو رنگ و بو داشت            زهـرا دمـادم دیـدنـت را آرزو داشـت


عـفّـت ز سیمای تو معلوم است معلوم

ای دخــتـر شـیــر خــدا یـا اُمِّ کـلـثــوم

روح دعـا، أخت الـوفا، بنت الوقـاری            روح ادب زهـرا نسب حـیـدر تـباری

مثل عـلـمـداری، شکـوهـی، اقـتـداری            مانـند زیـنب خـواهـرت هـمـتا نداری

پـروردۀ دست عـطـوف چند معـصوم

ای دخــتـر شـیــر خــدا یـا اُمِّ کـلـثــوم

نـقـش تو در کـربـبـلا انـکـار، هرگـز            چون خواهرت تسلیم استکبار، هرگز

در راه کـوفـه تو بگو یکـبـار، هرگـز            زینب نشد بی‌یاور و غـمخوار، هرگز

ای خـواهـر کوچکـتـرِ ارباب مـظلـوم

ای دخــتـر شـیــر خــدا یـا اُمِّ کـلـثــوم

بر نـاقـه، اطـفـال بـرادر را نـشـانـدی            یک لحظه از احوالشان غافـل نماندی

خاک از لباس و چادر خواهر تکاندی            مانند زینب جایِ جایش خطبه خواندی

کاخ بنی شیطان به ذلت گشت محکوم

ای دخــتـر شـیــر خــدا یـا اُمِّ کـلـثــوم

ای هـمـسفـر مانـند زیـنب با سـرِ یـار            ای همقدم با خواهرت در کوچه بازار

ای مثل خواهر سنگ شامی خورده بسیار            ای ساقی لب تشنگان بعد از عـلـمدار

یک عمر با این روضه گریانیّ و مغموم

ای دخــتـر شـیــر خــدا یـا اُمِّ کـلـثــوم

یـادت نرفـتـه کـربـلا رنجی که دیـدی            از خـیمه‌ها با  زیـنـبت بیرون دویـدی

بـی‌بـی نـمـی‌دانم به تـلّ، آیا رسیـدی؟            دیدی خودت یا اینکه از زینب شنیدی

با چکمه زد بر سینه‌اش آن دشمن شوم

ای دخــتـر شـیــر خــدا یـا اُمِّ کـلـثــوم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی تغییر داده شد زیرا عصمت مختص ائمه است

عصمت ز سیمای تو معلوم است معلوم           ای دخــتـر شـیــر خــدا یـا اُمِّ کـلـثــوم

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر تغییر داده شد

ای مثل خواهر سنگ کوفی خورده بسیار            ای ساقی لب تشنگان بعد از عـلـمدار

مدح و وفات حضرت ام کلثوم سلام الله علیها

شاعر : مهدی مقیمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مربع ترکیب

وقتی که عالم با وجودت آبـرو داشت            باید بـرای بـردن نـامت وضـو داشت

بیت علی یک عمر با تو رنگ و بو داشت            زهـرا دمـادم دیـدنـت را آرزو داشـت


عصمت ز سیمای تو معلوم است معلوم

ای دخــتــر شـیــر خــدا یـا ام کــلــثــوم

روح دعا، أخت الـوفا، بنت الوقـاری            روح ادب؛ زهـرا نسب حـیـدر تباری

مثل عـلـمـداری، شکـوهی، اقـتـداری            مانند زیـنـب خـواهـرت هـمـتا نداری

پـروردۀ دست عـطـوف چـنـد معـصـوم

ای دخــتــر شـیــر خــدا یـا ام کــلــثــوم

نـقـش تو در کـربـبـلا انـکـار، هـرگز            چون خـواهرت تسلیم استکبار، هرگز

در راه کـوفـه تو بگـو یکـبـار، هرگز            زینب نشد بی یاور و غمخوار، هرگز

ای خـواهـر کـوچـکـتـرِ اربـاب مـظلـوم

ای دخــتــر شـیــر خــدا یـا ام کــلــثــوم

بر نـاقـه، اطـفـال بـرادر را نـشـانـدی            یک لحظه از احوالشان غـافل نماندی

خاک از لباس و چادر خواهـر تکاندی            مانند زینب جایِ جایش خطبه خواندی

کاخ بنی شیـطان به ذلت گشت محـکـوم

ای دخــتــر شـیــر خــدا یـا ام کــلــثــوم

ای هـمـسفـر مانند زیـنـب با سـرِ یـار            ای همقدم با خواهرت در کوچه بازار

ای مثل خواهر سنگ کوفی خورده بسیار            ای ساقی لب تشنگان بعد از عـلـمـدار

یک عمر با این روضه گریانیّ و مغموم

ای دخــتــر شـیــر خــدا یـا ام کــلــثــوم

یادت نـرفـتـه کـربـلا رنجـی که دیدی            از خـیـمه ها با زینـبـت بیرون دویدی

بـی بی نـمـی دانم به تـلّ، آیـا رسیدی؟            دیدی خودت یا اینکه از زینب شنیدی

با چکـمه زد بر سینه اش آن دشمن شوم

ای دخــتــر شـیــر خــدا یـا ام کــلــثــوم

: امتیاز

مدح و وفات حضرت ام کلثوم سلام الله علیها

شاعر : حجت الاسلام محسن حنیفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

نگـاه آسیه ها محـو در قـداست اوست            حـیـا، ادب شدۀ مکـتب نجـابت اوست

به شأن و رتبۀ او غبطه میخورد مریم            دلیل این سخنم جایگاه عصمت اوست


غریب تر ز حـسن نام ام کـلـثوم است            که خاک خوردن نامش نشان غربت اوست

نوشته اند فلک غـرق ذکر تسبیح است            حسین گـفـتـن با آه هم عـبـادت اوست

لهوف مختصری از مصائب بانوست            لهوف گریه کن روضۀ اسارت اوست

فـقـط مـقـابـل او نـام شـام را نبـرید...            اگرچه شام اسیر شکوه وهیبت اوست

دوبـاره مرثـیـۀ قـتـل صبـر می خـواند            از آن شلوغی گودال این غنیمت اوست

شـهـیـدۀ غــم گــودال باید او را خواند            حـسیـن ذکـر مـدام دم شـهـادت اوست

: امتیاز

مدح و وفات حضرت ام کلثوم سلام الله علیها

شاعر : محمد جواد پرچمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

عاشقان در حجاب یـکـدگـرند            پــرتــو آفــتــاب یـکــدگــرنـد

گـاه تـصـویـر قـاب یکدگـرند            هـمـه زیـر نـقـاب یـکـدگـرنـد


سعی دارنـد جـلـوه کم بکـنـند

خویش را وقف نام هم بکـنند

فـاطـمـیّـات یــارهـای هــم‌انـد            هر کـدام افـتـخـارهای هـم‌انـد

هـمـه آئـیــنــه‌دارهـای هـم‌انـد            دفــن بـیــن مــزارهـای هم‌اند

گـاه زیـنـب؛ گه ام کـلـثـومـنـد

هـم‌طــراز امـام مـعـصـومـنـد

این قـبـیـلـه عـجـیـب با ادبـنـد            پیش هـم ایـسـتـاده در عـقـبـند

همگی غرق ذات، مـنـقـلـبـنـد            در ظهـور صفـات، هم نسبند

همـگـی در الـسـت زاده شدند

همه پرچم به دست زاده شدند

مـی‌نـویـسـم من از شـما خانم            مـی‌بـری تـا خـدا مـرا خـانــم

تـو بـزرگـی و مـا گـدا خـانـم            الــسّــلامُ عـلـیـکِ یـا خــانــم

ما گـرفـتـار بـام‌هـای تــوأیــم

از ولادت غـلام‌هـای تــوأیــم

عصمت کـامـلـه تو را خوانند            عـابـده، فـاضـله تو را خوانند

عـالـمـه، عـامله تو را خوانند            حـیــدر قـافــلــه تو را خوانند

کـوه تـوحـیـد منـجـلـی هـستی

زیــنــب دوم عــلــی هـسـتـی

مـتـشـرع به دین و باور خود            مـتـواضع کنار خـواهـر خود

تـا شـدی هـمـره بــرادر خود            مـتـوسّـل شدی به مــادر خود

اقـتــدار حرم به دست تو بود

بعد عباس علم به دست تو بود

گـریـه بـیـن شـرار می‌کـردی            شـعـلـه‌هـا را مهـار می‌کردی

پـا بـرهــنـه فــرار می‌کـردی            دختـران را سـوار می کـردی

هـمـه‌جـا کـشـتـی نجات شدی

سـر پـنــاه مــخــدَّرات شــدی

تا ز گــودال ســر در آوردی            خویش را نزد خواهر آوردی

ســوی او دیـــدۀ تـــر آوردی            رو بـه سـوی بــرادر آوردی

خواهرانه به هم کمک کردید

نـیــزه را از گـلـو در آوردیـد

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع های همچون موضوع بند زیر اگر هم بر فرض محال صحیح باشد که نیست نباید بازگو شود و دون شأن اهل بیت است لذا بند زیر حذف شد

نان خود را به دختـران دادی            سهم خود را به دیگران دادی

تو تـسـلّـی بــه مـادران دادی            معجرت را به خواهران دادی

گـیـسـوی سـوخـتـه نقابت شد

گـوشـۀ آستـیـن حـجـابـت شـد

به کـجـا کـارهـا کـشـیـده شده            سـر بــازارهـا کـشـیــده شـده
به پَـرت خارهـا کـشـیده شده            معـجـرت بارها کـشـیـده شده

خواهـرت دیـر کرد و افتادی

چــادرت گـیـر کرد و افتادی

مدح و وفات حضرت ام کلثوم سلام الله علیها

شاعر : یاسر حوتی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : چهارپاره

 ای مــقـــامت فـراتـر از مــریــم           ای شکــوهـت رسـاتــر از حــــوّا

ام کــلــثــوم ! خــواهـــر زیــنــب           عــصــمــت الله دوم زهـــــــــــرا


پیـش پایـت تــمام حـــور و ملـک           در رکـــــوع و سـجــــود افتـــاده

نـســل بــرتـر ز خــانــوادۀ نــور!           دخـت مــــولا و فـــاطـــمــه زاده

ای حـجـابـت فــرشـتــه را چــادر           حــوریـان در طـواف مـعـجـر تو

آن قـــدر نـــاز داری ای بــانـــو!           بـال جـبـریــل فــرش مـعــبـر تـو

از نـفـسـهایت ای نسـیـم بـهـشـت!           بــوی عــطــر و گــلاب می آیـــد

الـتـمــاس دعـای نـیــمــه شــبــان           ســوی تـو مــسـتــجـاب مــی آیــد

تو کـجــا و تــبــار نـاپـاکـان....!؟           تـو مــلـیـکـه ز عــالـم مـلـکــوت!

تـو بـهـشـتــی چـه نـسـبـتـی داری           به کویــر و به دوزخ و برهـوت؟

قرص خورشید و زمهیر سیاه...!؟           جمع ایـمـان و کـفـر ممکن نیـست

هرکـــه ایــن قصـه را کنـد بــاور           به خدا شیـعـه نیست مـؤمن نیست

انــتــهـای عـــروج جــبــرائـــیــل           اولــیــن پـــلـــۀ مــــقــــام شـــمــا

کـــربــلا زنـده مــانـــده امــا، بــا           خــطــبــۀ زیـنـب و کـــلام شــمــا

مـثــل زیـنـب غــروب عــاشــورا           داغـــــــدار بــــــرادرت بـــــودی

آمــــــدی در حـــوالـــی گــــودال           و کــمــک حــال مـــادرت بـودی

دست سنگـیــن عـصـر عــاشــورا           روی مـــاه تو را کــبـود، نــمــود

آن طـرف زیـنـبــی که بـود سـپـر           این طـرف تـو مـیـان آتـش و دود

مـثـل زینب مـیــان بــزم شـــراب           تکــیـــه گـــاه یــتــیــم اربـابــــــی

کـربـلا؛ کوفـه؛ شـام؛ کرب و بـلا           تـا مـدیــنـه چـو مـاه، مــی تــابــی

زیـنـب و تــو؛ مـکـمــل عـشـقـیــد           تو درخشـنده؛ زیـنب المـاس است

ادبـــت در مـقــابـــــل خـــواهــــر           در مثل، چون حسین و عباس است

: امتیاز

مدح و وفات حضرت ام کلثوم سلام الله علیها

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : قصیده

مور را رخصت تمجید سلیمان ها نیست           پیشگاه کرمت عرصۀ جـولان ها نیست

از کـرامات فـراوان تو خـوبـان مـاتـنـد           این همه حُسن در اندیشۀ انسان ها نیست


باید ادیـان پی اوصاف تو تـحـقـیق کنند           گفتن از شخصیتت وسع مسلمان ها نیست

عصمت از فاطمه داری که مطهّر شده ای           احتیاجی پی این امر به برهان ها نیست

شعر اگر بهر تو کم گفته شده خُرده مگیر           سیر اوصاف تو در قدرت عَمّان ها نیست

نقش تو نیست کـم از زینب کبـری بانو           گرچه حک نام تو در صفحۀ اذهان ها نیست

شـام زیـر لـگـد خـطـبـۀ تو جـان میـداد           مثل تو هیچ کسی فـاتـح میدان ها نیست

رمز عـرفان اثـر سجـدۀ پـیـشانی توست           احتیاجی سر این سفره به عرفان ها نیست

خواستی تا همه جـا صحبت زینب باشد           مدح و مرثیه اگر از تو به دیوان ها نیست

ام کـلثوم شدن زینب و زهرا شدن است           حرف عشق است در آن صحبت عنوان ها نیست

ازدواج تو و نـمـرود مـدیـنـه؟ هـیـهـات           نخی از چادر تو قسمت شیطان ها نیست

نـمـک سـفـرۀ افـطـار پــدر هـسـتـی تو           لذتی بی تو در این شیر و در این نان ها نیست

میشود گفت ز تو از غم و درد تو نگفت؟           مدح خوب است ولی مکفی گریان ها نیست

یوسفت در عوض چاه به گـودال افـتـاد           چون تو دلسوخته در یثرب و کنعان ها نیست

سر و سامان تو را نیزه ای از پا انداخت           خیمۀ سوخته جای سر و سامان ها نیست

نـاز پـروردۀ دسـتـان پُـر از مـهـر عـلی           شأن تو ناقـۀ عـریـان و بیـابان ها نیست

دور تا دور تو با هـلـهـله جـمـعـیت بود           بزم می طشت طلا جای پریشان ها نیست

هرچه گفتم کـمی از قدر و مقـام تو نشد           مور را رخصت تمجید سلیمان ها نیست

: امتیاز

وفات حضرت ام کلثوم سلام الله علیها

شاعر : قاسم صرافان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : رباعی

این‌قـدر بگو غـریـب و مظلـوم چرا؟            از مجلس اوست شیعه محروم چرا؟

زهرا! تو مگر که چند دختـر داری؟            پـنـهـان شده نـام ام­ کــلـثــوم چــرا؟


***** قاصم صرافان *****

تا بوسـۀ خـنـجـری به حـلقوم نشست            بر نـیـزه، سـر امـام مـظـلـوم نشست

تنها نه فـقـط میان رگ های حـسـیـن            آن نیزه، به قـلب امّ كـلـثـوم نـشـست

***** قاصم صرافان *****

چـه رازی از دل پـاکـت شـنـیــدنــد؟            درون روح بـی تــابـت چـه دیـدنــد؟

کـه زیــر ســایـــۀ ا مّ الــمــصــائـب            تــو را اخـت الـمـصـائب آفــریـدنــد

***** قاصم صرافان *****

آن زینب او، عـزیـز مردم شده است            این فاطمه اش، ملیـکـۀ قـم شده است

افسوس ! كه نام « امّ كلثوم » فـقـط            مانند مـزار مـادرش، گـم شـده است

***** قاصم صرافان *****

الگوی فـرشتـگـانِ معصـوم است او            بر واژۀ صبر و عشق مفهوم است او

از خـطــبــۀ آتــشـیــن او پــیــدا شــد            بـانـوی قــیــام، ام کــلـثــوم اسـت او

***** سید محمد میر هاشمی *****

رنـدیـم و بدرد عشق مـحـکـوم شدیم            چشمیم و به طرح کـربـلا زوم شدیم

هر چـنـد غــزل مـرثـیـۀ زهـرائـیــم            تـک بـیـتـی نـاب ام کــلـثـوم شــدیــم

***** سید محمد میر هاشمی *****

: امتیاز

مدح و وفات حضرت ام کلثوم سلام الله علیها

شاعر : مجید تال نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

از قرائن این چنین پیداست در را دیده است           ما شنیدیم، او ولیکن چل نفر را دیده است

قبل ضربت خـوردن مولا و شایـد قبل تر           بارها در کوچه ها داغ پـدر را دیـده است


آنکه عمری با حسن خون جگر را خورده بود           بین تشتی عاقبت خون جگر را دیده است

صبر پنهان داشت در کرب و بلا از این جهت           دور از چشم همه رنج سفر را دیده است

در که جای خود، پدر که جای خود، در شهر شام           چل نفر که هیچ از این بیشتر را دیده است

ام کـلـثـوم است یا زیـنـب نمی دانم کـدام!           دور خواهر خواهری چندین نفر را دیده است

بارها این شـرم بی انـدازه او را می کشد           اینکه زینب پیش او داغ پسر را دیده است

شرم او یک بار اما می کشد او را دو بار           اینکه هم در دشت هم در تشت سر را دیده است

: امتیاز

مدح حضرت ام کلثوم ( وفات حضرت)

شاعر : حامد ظفر نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

جانی به بدن هست ، ولی تاب و توان نیست         در گریه مقامی ست که در آه و فغان نیست

در مــدح شـــما اشک روان کار زبـان کرد         چون حرف تمام است نیازی به دهان نیست


ای مـحـو بـه زیـنـب شــده، ای زینب ثـانی          شان تو عـیــان بــوده به والله نـهــان نیست

والله که از خطبه تو کــوفـه تـکــان خـورد          چیزی که عیان است که حاجت به بیان نیست

زینب چوحسین است و تویی مثل ابالـفضل          با بـودن تــو زینب کـبــری نـگــران نیست

: امتیاز